جستجو در محصولات

گالری پروژه های افتر افکت
گالری پروژه های PSD
جستجو در محصولات


ويژگي‏هاي جواني و شيوه‏هاي صحيح بهره‏مندي از آن (2)
-(7 Body) 
ويژگي‏هاي جواني و شيوه‏هاي صحيح بهره‏مندي از آن (2)
Visitor 782
Category: دنياي فن آوري
در قسمت اول به بحث و بررسي درباره‏ي ويژگي‏هاي بارز دوران جواني؛ استقلال‏طلبي و هويت‏طلبي پرداختيم و در اين شماره ارايه‏ي بحث را با تبيين ويژگي «عاشق پيشگي‏» ادامه مي‏دهيم.

خصلت‏سوم: عاشق پيشگي

مرا اسير محبت کن،
که چون پروانه را شمعي نسوزاند نشيند بر سر صد گل سحرگاهان
حالت رؤيا و عاشق‏پيشگي چنان بر سال‏هاي جواني سايه مي‏افکند که پيوسته دل بسته و دل مي‏کند. البته نمي‏توان خصوصيات مثبت ديگر مانند عرفان‏طلبي، اخلاق‏گرايي و معنويت‏خواهي را انکار نمود، اما مساله‏ي اصلي اين است که شرايط گوناگون افراد و حساسيت اين دوره و عدم دسترسي به رهنمودهاي لازم، موجب اشتباه در انتخاب محبوب حقيقي مي‏شود. در اين نوشته قصد نداريم عاشقي را مذمت کنيم، بلکه مي‏گوييم، اصلا ما عاشق به دنيا مي‏آييم و قصد داريم معشوق واقعي را انتخاب کنيم. (1)
نکته‏ي اصلي اين است که اولا، معشوق انتخاب ما باشد و ثانيا، آن محبوب در شان و شايسته‏ي انسان باشد.
مشکل اساسي اين است که جوانان محبوب‏هايي را برمي‏گزينند که دردي از آن‏ها دوا نمي‏کند.
در همين راستا مشاهده مي‏کنيم که قهرمانان بي‏معيار و گاه فريبکار، (2) خوانندگان و هنرپيشه‏هايي که بيشتر نقش فضيلت را بازي مي‏کنند و يا فردي از جنس مخالف سوژه‏ي اين عشق است و متاسفانه اين عشق پايدار نيست، چرا که ريشه‏ي محکمي ندارد;
عشق‏هايي کز پي رنگي بود عشق نبود عاقبت ننگي بود
البته قهرمانان را مي‏توان دوست داشت، اما نمي‏توان آن‏ها را به عنوان محبوبي که قلب، را اشغال کند، قبول کرد. قلب، اين کانون احساس و عاطفه که نيروي حرکت اعضا را تامين مي‏کند، نبايد در سيطره‏ي موجودي محتاج و فقير قرار گيرد. اين قلب خانه‏ي کس ديگري است، قلبي که حتي کار فيزيکي آن را نيز نشناخته‏ايم. (3)
محبوب‏هاي تحميل شده به دنبال نيازهاي خود هستند و نمي‏توانند براي رشد و کمال انسان کاري بکنند.
اما عشق به جنس مخالف، چه براي پسر و چه براي دختر، بايد در بستري سالم ارضا شود. از آن‏جا که در بينش ديني همه‏ي نيازهاي آدمي محترم شناخته شده، آن بستر سالم و پايدار نيز با ازدواج و تشکيل خانواده تامين مي‏شود; کانوني که عشق و رحمت پالايش شده‏ي آن تضمين شده است.
در عين حال، همه‏ي اين موارد در شکل مثبت‏خود نيز برطرف کننده‏ي نياز گسترده و دل بزرگ آدمي به ويژه جوان نيست.
افسوس که عمري پي اغيار دويديم
از يار بمانديم و به مقصد نرسيديم
سرمايه ز کف رفت و تجارت ننموديم
جز حسرت و اندوه متاعي نخريديم
بر سنگ نموديم که ببينيم رخ دوست
جان‏ها به لب آمد رخ دلدار نديديم
دست نوشته‏ها و دل نوشته‏هاي جوانان در تجربه‏ي اين گونه عشق‏ها، داستان‏هاي نافرجامي را رقم زده است که با همه‏ي تلخي‏ها حاوي تجارب خوبي است. (5)
اما محبوب واقعي کسي است که کامل، بي‏نياز، دارا، توانا، نزديک، زيبا و مهربان باشد. کسي که مرا براي خودم مي‏خواهد نه براي خودش. آن که مرا نردبان خواسته‏هاي خود قرار نمي‏دهد. خوب است‏به قسمتي از گفت و گوي برخي از اين جوانان که با يکديگر ارتباط عاشقانه (6) برقرار کرده‏اند، توجه کنيد:
س: آيا حاضريد اگر شرايط مهيا شود، با همين دختراني که با آن‏ها ارتباط برقرار کرده‏ايد ازدواج کنيد؟
ج: به هيچ وجه!
س: چرا؟
ج: چون براي زندگي مشترک در بلندمدت قابل اعتماد نيستند. دختري که اين گونه ساده و بدون هيچ قيد و بندي مرا به دوستي انتخاب مي‏کند، از کجا معلوم فردا با کس ديگري روي هم نريزد و طرح دوستي نياندازد. به اين گونه دختران براي ازدواج نمي‏توان اطمينان کرد. به نظر شما آيا دختري که زيباترين عکس‏ها را براي ما مي‏فرستد و نامه‏هاي عاشقانه مي‏نويسد، بدون اين که ما را دقيقا بشناسد، قابل اعتماد است؟
آدم‏ها در زيباترين شکل عاشقي، پاسخ دهنده‏ي نياز خود هستند. اين محبوب واقعي کسي جز خدا نيست. خدايي که
1. رحمن: بخشنده است و گيرنده نيست.
2. رحيم: مهربان است و در محبتش سياست ندارد که علف بدهد تا شير و پشم و کشک بگيرد، چرا که بي‏نياز (صمد) است.
3. نزديک است: از رگ گردن نزديک‏تر و فاصله‏ي بين تو و قلب تو است. (7)
4. داناست، که عليم ناميده شده است.
5. تواناست، چون قدير است.
6. زيباست، چرا که جميل است; حسن آن دارد که يوسف آفريد.
و اين انتخابي درست و جاودانه است که عاشقان فداکار ساخته و پاسخ‏گوي همه‏ي ابعاد وجود آدمي است. پس خدا را سپاس گوييم که به سنگ، جوشش و به خاک رويش و به آسمان بارش و به انسان ارزش داد.
اين عشق همان عشقي است که به انسان مسؤوليت مي‏بخشد، زيرا بدون ناظري در هستي، مسؤوليت پشتوانه‏اي ندارد. اما او نور هستي است (8) و بدون نور او نمي‏توان بار تعهد ريشه‏داري را بر شانه نهاد. در شهر نابينايان چه با لباس باشي و چه عريان! و در شهر ناشنوايان، چه ناسزا بگويي، چه حرف نيک!
چون بي سر و پا باشد اوضاع فلک چونين در سر هوس ساقي، در دست‏شراب اولي
پس آن چه او داده بازدهي مي‏خواهد و نبايد نعمت‏ها را راکد گذاشت که عذاب دارد و اگر هم تحرک و شکري داشتي، زيادي توسعه‏ي خودت و وجودت پاداش توست. (9)
خدا نمي‏خواهد که، از نعمت‏ها بهره نگيريم، بلکه مي‏خواهد که با نعمت‏هاي او عصيان و گناه نکنيم، چرا که گناه، مبارزه با قانونمندي‏ها و نظم عالم است و ضديت‏با اين قانون‏ها و بي‏اعتنايي به قواعد او ضربه و صدمه‏ي متقابل دارد. وقتي از شهيد چمران پرسيدند، چرا در چهار گوشه‏ي اتاقت آيه‏ي «فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره و...» را نوشته‏ايد، پاسخ داد: «مي‏خواهم هر لحظه و به هر طرف که نگاه مي‏کنم، اين پيام را به ياد بياورم که هستي با شعور، با نشاط و آگاه است‏» .
البته محبوب‏هاي ديگري هم هستند که عشق به آن‏ها همان عشق به خداست; چنان که فرموده‏اند: «احب الله من احب حسينا; خداوند، دوستدار حسين را دوست دارد» .
اين همان عشقي است که هدايت مي‏کند، نجات مي‏دهد و بدون شراب مست مي‏کند. چنان که در خاطره‏ي رييس دانشکده‏ي معارف اسلامي امام صادق (ع) آمده است: يک دانشجوي فرانسوي - که فلسفه مي‏خواند - در شهر ليون، خواستار شرکت در جلسه‏ي عزاداري امام حسين (ع) مي‏شود. به او آدرس «مسجد ژيور» که در آن مراسم عزاداري برگزار مي‏شد، داده مي‏شود. «آقاي دکتر ايوبي‏» رييس دانشکده از جوان دانشجو مي‏خواهد پس از مراسم، احساس خود را از طريق پست الکترونيکي بازگو نمايد. فرداي آن روز دانشجوي فرانسوي در پيامي که براي دکتر مي‏فرستد، چنين مي‏نويسد:
«دوست گرامي، من به مسجد آمدم، چون قطره‏اي از اقيانوس، براي اولين بار در سوگ يک مرده گريستم، مرده‏اي نه مثل ديگر مردگان، مرده‏اي که به رغم گذشت‏بيش از يک هزاره، گويي هنوز زنده است، ديشب را مست‏سر بر بالين گذاشتم، و براي اولين بار مست‏بودم، بدون آن که قطره‏اي شراب خورده باشم و اين مستي را مديون تو هستم و از تو هزاران بار متشکرم، هزاران بار» . (10)
4. خود شيفتگي
گر چه خداوند، غريزه‏ي خود دوستي و خود خواهي را در وجود ما نهاد و اين حس موجب حفظ و مصونيت انسان در خطرات مي‏شود، اما هيچ چيز در شکل افراطي آن سرانجام خوبي ندارد.
خودشيفتگي موجب تضعيف حس احترام به ديگران و عدم شناخت‏حق آن‏ها است و علاوه بر اين هرز رفتن انرژي‏هاي خود جوان را نيز به دنبال دارد.
گاهي مشاهده مي‏شود که ساعات زيادي از عمر يک جوان در برابر آينه و آرايشگاه ضايع مي‏شود و لباس‏هايي خوب با اندک تغييري در مد کنار گذاشته مي‏شوند، توقعات بالا مي‏رود و تحمل پايين مي‏آيد. اين خودشيفتگي به از خود بيگانگي منتهي مي‏شود.
اين احساس اگر هدايت نشود، موجب از بين رفتن اطمينان و اعتماد به نفس در بين جوانان و نوجوانان مي‏شود. نويسنده‏ي کتاب «در غرب چيزي نيست‏» ، چنين گزارش مي‏کند: «در ميان جوانان، توجه به ظاهر و قيافه‏ي شخصي و نيز جثه و هم شکل شدن با بازيگران زيبا اندام و قوي‏هيکل فيلم‏هاي ويديويي و تلويزيوني شايع شده است و حدودا 100 هزار جوان دختر و پسر (تحقيقات دسامبر 1992) را به فعاليت‏هاي بدن‏سازي در کلوپ‏ها و باشگاه‏هاي ورزشي و يا به طور خصوصي جذب کرده است.
تقلب و حقه‏بازي در مسابقات ورزشي يا نيرومند جلوه‏دادن با استفاده از داروهاي نيروزا (دوپينگ) نيز مانند ديگر مفاسد و بي‏بند و باري‏ها، از غرب به ديگر کشورهاي جهان، از جمله ايران سرايت کرده است.
اين داروها در دختران و پسران عوارض جانبي فراواني دارد...» . (11)
در هر حال اين خودخواهي، جامعه را که به ايثار و فداکاري نيازمند است (و البته اين نيرو در جوان نهفته است)، راکد نگه داشته و خود فرد را ساکن، بلکه دچار عقب‏گرد مي‏کند. خود شيفتگي طوفاني سهمگين به دنبال دارد.
اما با معيارهايي که در باب عاشق پيشگي گذشت، جوان از خودشيفتگي به خدا شيفتگي مي‏رسد. اين بينش مراقبت از خويش را با دستورهاي خداوند که براي رويش آدمي است، همراه مي‏کند: «حي علي الفلاح; بشتابيد براي رويش‏» !
اين بينش هم چنين روح فداکاري را زنده مي‏کند و از محور بسته‏ي خويش بيرون مي‏آورد. جوان با اين حرکت نيروهاي باطني خود را آزاد مي‏نمايد و استعدادهايش بالاتر از شکوفايي جهت مي‏يابد، زيرا عبد آزاده‏اي است که شکل گرفته. بخار آزاد هرز مي‏رود، اما در يک سيستم حرکت و نور مي‏آفريند. پس احساس مسؤوليت نسبت‏به انسان‏ها و مشکلات آنان از خدا خواهي ريشه گرفته و آدمي را عاشق سرنوشت مردم مي‏کند. در اين تلاش گرچه مي‏خواهيم سودي به ديگري برسد، اما باطن خودمان پالايش مي‏شود و به رويش مي‏رسيم.
نداي «حي علي الفلاح‏» در اذان براي به جنبش در آوردن همين قابليت‏ها است; بشتابيد براي روييدن.
وقتي علي (ع) در هواي گرم به کندن زمين مي‏پردازد و قنات حفر مي‏کند و ناگهان آب به ضخامت گردن شتر فوران مي‏کند، در همان جا قلم و پوستي طلبيده و قنات را وقف مي‏نمايد، اين از خودگذشتگي، علي (ع) را بر فراز تاريخ مي‏آورد و در دل‏ها جاودانه مي‏سازد; چنان که جواناني چون حضرت علي اکبر (ع) در تاريخ، الگوهاي برتر شناخته مي‏شوند و در جامعه‏ي ايراني قبل از انقلاب که جوانان فقط به لباس و مو و اداهاي غربي و موسيقي‏هاي جاز مشغول شده بودند، شوري ديگر مي‏آفريند و خيزش بزرگ انقلاب اسلامي را شکل مي‏دهد و جوانان در اين بستر متحول شده و در کوره‏ي گداخته‏ي جنگ، ناب ناب گرديدند; اي کاش اين رود پرخروش از تب و تاب باز نايستد!
اکنون کشور ما از آنان حماسه‏ها، جوانمردي‏ها، ايثارها و عشق‏ها نمونه‏هايي سراغ دارد که سينه‏ي تاريخ گنجايش آن را ندارد.
درباره‏ي «شهيد مهدي باکري‏» فرمانده‏ي لشکر عاشورا مي‏خوانيم: «خودشان را هميشه بسيجي قلمداد مي‏کردند... حتي نزديک‏ترين افراد لشکر نيز نمي‏دانستند که ايشان مهندس است‏» .
ناراحتي کتف، مزاحمتي دايمي براي آقا مهدي بود، جايي که قبلا مورد اصابت تير قرار گرفته بود. به همين دليل مي‏توانست‏بارهاي سنگين حمل کند. يک روز تصميم مي‏گيرد، براي سرکشي و کسب اطلاع از کمبودها از انبار بازديد به عمل آورد. مسؤول انبار «حاج امرالله‏» بود; پيرمردي با محاسني سفيد و چهره‏اي گشاده، وقتي آقا مهدي به آن قسمت مي‏رسد، حاج امرالله و هشت‏بسيجي جوان ديگر در حال خالي کردن بار کاميوني بودند که تازه از راه رسيده بود. حاج امرالله که مهدي را از روي قيافه نمي‏شناخت، وقتي مي‏بيند ايشان در کناري ايستاده و آن‏ها را تماشا مي‏کند، داد مي‏زند: جوان! چرا همين طور ايستاده‏اي ما را تماشا مي‏کني؟ بيا بابا اين گوني‏ها را تا انبار ببريم. آمده‏اي اين جا کار کني! يادت باشد که تا هر وقت که شد بايد پا به پاي اين هشت نفر، اين بارها را خالي کني فهميدي؟
و آقا مهدي با معصوميتي صميمي پاسخ مي‏دهد: بله، چشم.
سپس با آن که حمل گوني‏هايي به آن سنگيني روي کتف مجروح بسيار مشکل است، بدون ناراحتي، چابک و تند، گوني‏ها را خالي مي‏کند. نزديکي‏هاي ظهر، شخصي به نام «طيب‏» براي دادن يک سري وسايل به حاج امرالله به آن جا مي‏رود. بعد از سلام و احوالپرسي، حاجي به او مي‏گويد: يک بسيجي پر کار هم امروز به ما کمک مي‏دهد. نمي‏دانم از کدام قسمت است، مي‏خواهم بروم و از «بصيرتي‏» بخواهم که او را به قسمت ما منتقل کنند.
او مي‏پرسد کدام بسيجي؟ او آقا مهدي را نشان مي‏دهند.
طيب متعجب مي‏شود و به سرعت‏به طرف آقا مهدي مي‏رود و گوني‏ها را از شانه‏هاي او برداشته و با ناراحتي به حاج امرالله مي‏گويد: هيچ مي‏داني اين شخص کيست؟ اين آقا مهدي است، آقا مهدي باکري فرمانده‏ي ما!»

حسن ختام بحث

در پايان اين بررسي لازم است از دو نکته‏ي مهم ديگر ياد کنيم:
1. تحول در مفهوم زيبايي 2. مساله‏ي اشتغال جوان
حس جمال خواهي و زيبايي‏طلبي آن چنان با فطرت آدمي آميخته است که نيازي به اثبات ندارد، اما بايد در معناي آن تامل نمود.
زيبايي به سه مفهوم تعريف شده است:
1. هماهنگي يا تناسب يک چيز با خودش (هارموني) .
2. هماهنگي يک چيز با فضايي که در آن است.
3. هماهنگي يک چيز با هدف آفرينش خودش (حسن) .
بديهي است که تناسب يک چيز با خودش زيبايي دارد، مانند تناسب صورت يک آدم با اعضاي بدن او و تناسب يک ماشين با قطعات خودش. هماهنگي يک شي‏ء با فضايي که در آن است، بخشي از مفهوم زيبايي است، مانند آن که نمي‏توان لوستر بزرگ يک مسجد را براي يک اتاق دوازده متري نصب نمود که زيبايي‏اي ندارد. در اين دو مرحله نمي‏توان بسياري از چيزها و فراز و نشيب‏هاي زندگي مانند بيماري، رنج، غم و شکست‏ها را زيبايي ديد. چنان که «راسل‏» گفته است: «من به سهم خودم در کرم کدو، زيبايي نمي‏بينم. اما اگر مفهوم زيبايي را درست تحليل کنيم (مفهوم سوم) آن گاه مي‏بينيم که همه چيز زيباست‏» ; حتي خون، دود و آتش. چنان که زينب کبري (س) در پاسخ به اين جمله‏ي ابن زياد (لع) که گفت: «کار خدا را با برادرت چگونه ديدي؟» فرمود: «ما رايت الا جميلا» من از خداوند جز زيبايي نديدم! (بحار الانوار جلد 45، ص 116)
آري! در تفکر بالنده‏ي ديني زيبايي چنين تعريف مي‏شود: «هماهنگي يک چيز با هدف و کاري که از او خواسته‏اند» .
اين است که از زيبايي با کلمه‏ي حسن ياد مي‏شود و حسن يعني هر چيزي که موافق با مقصودي که از نوع آن در نظر گرفته‏اند، باشد. (12) با اين تصور بلند از زيبايي ديگر نمي‏توان زيبايي را در چهره‏اي متناسب ديد که در مسير و هدف آفرينش خود نيست; يعني هر چند اين چهره زيبا باشد، اما چون در جهت اصلي خود نيست، زشت و نازيبا است و به عکس انساني که خودش را بدبو و با پوست‏سياه توصيف مي‏کند، زيباست و وجودش معطر است. چنان که امام باقر (ع) از امام سجاد (ع) نقل مي‏کند: پس از عاشورا که مردم براي دفن کشته‏ها به ميدان آمدند، پس از چند روز بدن «جون‏» (غلام سياه ابوذر غفاري که در کربلا به شهادت رسيد) را در حالي يافتند که بوي مشک از آن به مشام مي‏رسيد. (13)
دقيقا به همين دليل بايد قبول کنيم که شبدر با گل لاله فرقي ندارد و کرکس نيز مثل بلبل زيبا است.
«پس، چشم‏ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد» . (14)
در اين نگاه، انساني که از خط عبوديت و پيوند با تصويرگر هستي قهر کرده و عصيان‏گري مي‏کند و به اين نور هستي کفر مي‏ورزد، زشت است. هر چند خويش را به هفت قلم بيارايد و در نظرها جلوه کند. با اين نگاه است که مي‏توان اين خاطره‏هاي بلند را فهميد:
«شهيد بابايي بيشتر وقت‏ها سرش را با ماشين نمره‏ي چهار ماشين مي‏کرد. اين موضوع علاوه بر وضعيت ظاهري و نوع لباسي که به تن مي‏کرد، موجب مي‏شد که ما در راه بندهاي مناطق عملياتي با مشکل مواجه شويم، زيرا معمولا نام يک سرهنگ شکل و شمايل خاصي را براي عام مردم القا مي‏کند... .
يک روز در طول مسير که با هم مي‏رفتيم، ايشان به طور خصوصي در مورد طرز لباس پوشيدن من صحبت کردند و گفتند: اين لباس‏هاي امريکايي که شما به تن مي‏کنيد، معنويت جبهه را به هم مي‏زند.
من در پاسخ گفتم: من به لباس شيک پوشيدن علاقه دارم.
در ادامه گفتم: حالا مي‏خواهم بپرسم، چرا شما هميشه سرتان را ماشين مي‏کنيد. آخر حيف نيست که اين موهاي مجعد و زيبا را مي‏تراشيد، ناسلامتي شما جوان هستيد.
ايشان سکوت کردند و چيزي نگفتند. آن روز گذشت. در يکي از روزها که در منطقه‏ي عملياتي بوديم، من پس از خواندن نماز صبح به جلو آيينه رفتم و مشغول شانه زدن موهايم شدم. با توجه به بلند بودن موهايم اين عمل مدتي طول کشيد. تا اين که صداي خنده‏ي آهسته‏اي مرا به خود آورد. به طرف صدا برگشتم، متوجه شدم شهيد بابايي است که در کنار سوله دراز کشيده است. او از جايي که خوابيده بود، نيم خيز شده و به من نگاه مي‏کرد.
من شانه را داخل جيبم گذاشتم. بابايي رو به من کرد و گفت: مي‏خواهي يکي از دلايل تراشيدن موي سرم را برايت‏بگويم؟ من الان يک ربع تمام است که مي‏بينم شما جلو آيينه ايستاده‏اي و موهايت را چپ و راست مي‏کني. مي‏داني که زير هر تار مويت‏يک شيطان خوابيده؟ غرور اين موها تو را در جلوي آيينه نگه داشته و فکر مي‏کني که اگر موهايت را به طرف چپ شانه کني خوش‏تيپ‏تر خواهي شد و يا بالعکس. ولي من سرم را از ته تراشيده‏ام و يک قيافه‏ي معمولي به خود گرفته‏ام. قيافه‏ي معمولي هم هيچ وقت انسان را مغرور نمي‏کند.
من ديگر حرفي براي گفتن نداشتم. از صحبت‏هاي او دريافتم که چقدر با نفسش مبارزه کرده و به همين خاطر انسان کاملي شده است.» (15)
و در خاطره‏اي زيبا از همسر شهيد چمران مي‏خوانيم:
«روزي يکي از دوستانم به من گفت: غاده! تو مي‏گفتي که از مرد طاس و بي مو خوشت نمي‏آيد، پس چطور با چمران ازدواج کردي؟
من گفتم: راستي چمران طاس است؟ بايد ببينم.
آن روز هنگامي که چمران به منزل آمد، به او نگاه کردم و گفتم: مصطفي تو واقعا طاس هستي؟»
اين پرسش حاصل تاثير همان ديدگاهي است که همسر چمران، او را در اندازه‏هاي هدف و آرمان حقيقي خود، به عنوان يک مسلمان مي‏بيند و در نتيجه همه چيز او را حسن مي‏بيند. او واقعا تا به حال به کم بودن موي سر دکتر چمران فکر نکرده بود (16) و درست‏به همين دليل است که پيامبر (ص) به فردي که سعي مي‏کند نقص پاي خود را بپوشاند، مي‏گويد: «هرگز لازم نيست چنين کاري بکني! در خلقت‏خداوند زشتي نيست‏» .
اما نکته‏ي دوم:
آن چه گذشت تصحيح فکري و رواني انديشه‏ي جوان در باب مسايل او بود و قطعا در عمل تاثير خود را مي‏گذارد، چنان که در نمونه‏هاي مختلف مشاهده گرديد.
اما دولت و جامعه و خانواده هم بايد جوان را در اين شناخت‏ياري دهند. از جمله کارهايي که از وظايف نظام محسوب مي‏شود، به کار گرفتن ساز و کارهايي در جهت اشتغال جوان است، زيرا اگر جوان مشغول نباشد و انرژي خود را مصرف نکند شکار شيطان مي‏شود، به ويژه کساني که با فکر و انديشه هم سر و کاري ندارند. امام علي (ع) فرمود: «المهمل لاوقاته فهو صيد الشيطان; بيهوده گذراننده‏ي اوقات شکار شيطان است‏» . (18)
نگارنده پاسخ خود را به عهده‏ي خود جوان مي‏گذارد. چنان که در ادامه‏ي مصاحبه‏اي که از يک روزنامه‏ي صبح نقل شده، خبرنگار از جوان مي‏پرسد:
خود شما جوانان چه راه حل‏هايي را براي جلوگيري از اين فاجعه پيشنهاد مي‏کنيد؟
ج: براي جوانان فرصت‏هاي شغلي ايجاد کنند، براي پر کردن اوقات فراغت آن‏ها برنامه‏ريزي کنند، امکانات ورزشي رايگان را در اختيار آن‏ها قرار دهند، شرايط و فرهنگ ازدواج جوانان را آسان کنند و جوانان را با شعارهايشان براي نردبان ساختن و بالا رفتن از آن‏ها فريب ندهند. آن وقت‏خواهيد ديد تمام اين مواردي که شما معضل اخلاقي و... مي‏دانيد، برطرف خواهد شد.
البته اين کار با شعار حل نمي‏شود. اگر در جامعه کساني هستند که دلسوز جوانان هستند، بروند و اين کارها را حتي با همکاري خود جوانان انجام دهند، آن وقت‏خواهيد ديد، همين جوانان با تلاش و نشاط بيشتر کشور خود را آباد خواهند کرد. (19)

پي‏نوشت‏ها:

1. خدا ايمان (عشق) را محبوب شما قرار داد و در دلهايتان مزين نمود.
2. موضوع استفاده از مواد انرژي‏زا در غالب رشته‏ها فاجعه‏ي مداومي در ورزش است. / سوره‏ي حجرات.
3. قلب در هر دقيقه هفتاد بار و در هر ساعت چهار هزار و دويست‏بار و در شبانه روز 100800 و در يک سال 36792000 بار، باز و بسته مي‏شود. دمي آسايش ندارد. کدام فلزي را سراغ داريد که در يک سال سي و شش ميليون بار اصطکاک پيدا کند و ساييده نشود؟ دانشمندان محاسبه کرده‏اند، انرژي و نيرويي که در 12 ساعت از قلب به دست مي‏آيد، قادر است‏يک وزنه‏ي 65 تني را از زمين بلند کند. قلب از لحاظ سرعت، حيرت‏انگيز مي‏باشد. جريان خون که از قلب شروع مي‏شود 7500 کيلومتر راه، معين مسافت تهران تا نيويورک را طي مي‏کند. مقدار خوني که به وسيله‏ي تلمبه‏ي قلب در ظرف يک سال زده مي‏شود، حدود دو ميليون و شش صد هزار ليتر مي‏باشد که براي حمل آن دست کم به 81 تانکر عظيم نياز است. اگر به ماهيچه‏ي قلب نگاه کنيد آن را جسمي ضعيف و سست مي‏بينيد. اين قدرت عظيم و اين نيروي خستگي‏ناپذير را، چه کسي به اين ماهيچه‏ي کوچک داده است؟ چه کسي قلب را به اين وظايف سنگين راهنمايي مي‏کند؟ چرا قلب استراحت نمي‏کند؟ اگر استراحت کند انسان مي‏ميرد، چه کسي به وي گفته استراحت تو براي صاحبت مرگ مي‏آورد؟
4. روم / 21.
5. کتاب‏هايي مانند: «پشت ديوارند امت‏» ، چاپ انتشارات کيهان، نمونه‏ي خوبي براي مراجعه‏ي جوانان است.
6. مصاحبه با جمعي جوانان بي‏کار، روزنامه‏ي جمهوري اسلامي، سوم ارديبهشت 1380.
7. ق / 16; انفال / 24.
8. نور.
9. ابراهيم / 7.
10. مجله‏ي پيام صادق، شماره‏ي 28.
11. در غرب چه مي‏گذرد؟ ص 116- 117.
12. تفسير الميزان، ترجمه، ج 5، ص 12.
13. فرهنگ عاشورا، ص 131، به نقل از بحارالانوار، ج 45، ص 23.
14. سهراب سپهري.
15. پرواز تا بي‏نهايت، ص 211، خاطره‏ي سرهنگ صراف درباره‏ي سرلشکر شهيد عباس بابايي.
16. مصاحبه با همسر شهيد چمران، انتشارات بنياد چمران.
17. ميزان الحکمة، باب خلقت و خلق.
18. غرر الحکم.
19. جمهوري اسلامي، سوم ارديبهشت 1380.

منبع: پايگاه حوزه
Add Comments
Name:
Email:
User Comments:
SecurityCode: Captcha ImageChange Image